بعضی از حرف هام

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

  • ۲۴ بهمن ۰۳ ، ۱۷:۵۷ جنون

۴ مطلب در مرداد ۱۴۰۳ ثبت شده است

انگار نیستم

من رو نمی‌بینن

درموردم حرف میزنن انگار که اینجا نیستم

حرف که میزنم صدام ضعیفه

یادم میره میخوام چی بگم

هر حرفی میخوام بزنم حس میکنم ضایعم

مدام دارم فکر میکنم

دلم میخواد فکر نکنم

NE ‌..
۲۳ مرداد ۰۳ ، ۰۲:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

اصلا حال خوبی ندارم. انگار شبیه هیچکس نیستم. انگار هیچکس شبیه من نیست. انگار دنیا از آدم چیزی میخواد که من ندارمش. امروز سه چهار ساعت اول شیفت واقعا حالم خوب بود. با رضایت داشتم کتابمو میخوندم و حقیقتا از معدود ساعت‌هایی بود که شیفت بودم اما حالم خوب بود. احساس رضایت داشتم و حس میکردم وقتم داره طوری میگذره که دوستش دارم. پر از ملال نبودم. تماماً غرق بودم و حتی لحظه‌ای ذهنم نمی‌ایستاد. بعد که فلان همکارم اومد، سکوتم رو به روم آورد، مسخرم کرد، یکی گفت این یه مدت خوب شده بود حالا دوباره رفته تو قیافه، دیگه انگار نمیتونستم حرف بزنم. قبلش نمی‌خواستم. اصلا کاملا اکی بودم. اصلا حتی به اینکه ساکت هستم یا نه یا چرا ساکتم فکر نمیکردم. خودم رو از درون و از بیرون دوست داشتم. ولی بعدش تمام وجودم معذب شد. این همکار لعنتی‌م طوری با روانم بازی می‌کنه، طوری در برابر حرفاش و شوخی‌های زننده و تیکه‌هاش آزار می‌بینم که قفل میکنم. و متنفرم از اینکه نمیتونم جوابش رو بدم و شبیه احمق‌ها میشم. از ضعیف بودن متنفرم. با اینکه میدونم رفتارها و حرف‌هاش رو اصلا در شأن خودم نمی‌بینم اما دلم میخواست طور دیگه‌ای بودم. بعد اینکه مثل احمقا عکس نشونش دادم درحالیکه از هزارتا غریبه برام غریبه‌تره اما اون لحظه روم نشد بگم نه. بعد هم با میم رفتم بیرون. از روزش گفت یکم. تلفنی صحبت کرد. دیدم چقدر رشد کرده. چقدر مدل برخوردش با آدما متفاوت شده. شبیه آدم بزرگا شده! و بازم حس کردم ناکافی ام. حس کردم دنیام یه جای دیگه‌ست و جایی توی دنیای این شکلی ندارم.

الان روی تخت خوابیدم و بعد از روزها دارم اشک می‌ریزم و خوشحالم چون تایم زیادی بود که با وجود اینکه توی بیداری همه چیز طبق روال بود و خوب بودم، موقع بیدار شدن از خواب همش مضطرب و پر از دلهره از خواب بیدار میشدم. دلم اشک میخواست.

NE ‌..
۰۹ مرداد ۰۳ ، ۲۳:۳۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

دارم سعی میکنم از اون حالت خارج بشم. از سه راه، باور داشتن به باورهای درونیم! درنتیجه اثرپذیری کمتر از محیط. آرومتر بودن. و واقف بودن به واقعیتی که با گفته‌ها و شنیده‌ها تغییر نمیکنه و وابسته به چیزی جز حقیقت و حق خودش نیست.

دو، حرف‌های واقعیم هم دیگه خیلی کمتر از قبل نیاز به احتیاط دارن. انگار کم کم ناخودآگاه درونم داره به چیزی بدل میشه که دلم میخواد که ابرازش کنم.

سه، تعادل. اما همچنان حواسم هست که افسارگسیخته عمل نکنم. هر چند یکم سوتی میدم ولی به خودم سخت نمیگیرم و اجازه میدم رشد کنم.

NE ‌..
۰۹ مرداد ۰۳ ، ۰۲:۴۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

از این به بعد، اینستاگرام و توییتر، فقط روزی نیم ساعت 

قبل از خواب هم نباشه

بین ساعت چهار تا شیش غروب

NE ‌..
۰۳ مرداد ۰۳ ، ۱۲:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر