بعضی از حرف هام

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

  • ۲۴ بهمن ۰۳ ، ۱۷:۵۷ جنون

خانه‌ی ما

يكشنبه, ۱۳ اسفند ۱۴۰۲، ۰۶:۴۱ ق.ظ

بگذار برایت خانه‌مان را توصیف کنم. آنجا که عطر غذا پیچیده، صدای آرام تلویزیون می‌آید و من پیراهن آبی آسمانی با گل‌های ریز پوشیده‌ام. موهایم را شسته‌ام و بوی شامپو می‌دهد و با برس نرم آن‌ها را مرتب کرده‌ام. احتمالا قد متوسطی دارد و روی شانه‌ام ریخته است، مثل آبشار. خانه کوچک است و حس امنیت می‌دهد. چندتایی گلدان داریم با یک آبپاش زیبا. آشپزخانه پنجره‌ی کوچکی دارد که با پرده‌ای نازک پوشانده شده است. روی میز غذاخوری‌مان شمع و چند شاخه گل خوشبو داریم. رژ لبم را میزنم و در را برای تو باز می‌کنم. نگاهت می‌کنم. حالا در ذهنم با همین کلاهی که تازگی‌ها خریدی و حسابی به تو می‌آید تجسم شده‌ای! کلاه بر سر و احتمالا با یک پالتوی بلند و شال گردنی که برایت بافته‌ام. در را که پشت سرت بستی آنقدر آرام و وسیع تو را در آغوش می‌کشم که حتی حالا از تصورش هم در دلم قند آب شد! اتاق کاری جمع و جور و مطابق با علایق تو داریم و من هم گوشه‌ای از خانه را برای نقاشی کشیدن انتخاب کرده‌ام. بعد از شام میوه‌ها را پوست می‌کنم و خوراکی‌های خوشمزه‌ای که باهم از فروشگاه خریده‌ایم را میاورم و در تاریکی زیر پتو دراز می‌کشیم و تو با همان عشق و هیجان همیشگی‌ات چند فیلم را برایم تعریف می‌کنی تا از میانشان یکی را انتخاب کنیم و تماشا کنیم. در آغوش گرم و امن تو. من برایت از تمام روزمرگی‌هایم می‌گویم. از افکارم، از آدم‌هایی که دیدم و چیزهایی که گفتم و شنیدم و کتابی که خواندم و طرز پخت کیک جدیدی که یاد گرفتم و کارهایی که میخواهم فردا انجام بدهم. همه و همه را برایت خواهم گفت. خانه‌ی ما گرم است. من دلم برای تو و من زیر یک سقف آب می‌شود. حتی تصورش هم شیرین است!

۰۲/۱۲/۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰
NE ‌..

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی