خانهی ما
بگذار برایت خانهمان را توصیف کنم. آنجا که عطر غذا پیچیده، صدای آرام تلویزیون میآید و من پیراهن آبی آسمانی با گلهای ریز پوشیدهام. موهایم را شستهام و بوی شامپو میدهد و با برس نرم آنها را مرتب کردهام. احتمالا قد متوسطی دارد و روی شانهام ریخته است، مثل آبشار. خانه کوچک است و حس امنیت میدهد. چندتایی گلدان داریم با یک آبپاش زیبا. آشپزخانه پنجرهی کوچکی دارد که با پردهای نازک پوشانده شده است. روی میز غذاخوریمان شمع و چند شاخه گل خوشبو داریم. رژ لبم را میزنم و در را برای تو باز میکنم. نگاهت میکنم. حالا در ذهنم با همین کلاهی که تازگیها خریدی و حسابی به تو میآید تجسم شدهای! کلاه بر سر و احتمالا با یک پالتوی بلند و شال گردنی که برایت بافتهام. در را که پشت سرت بستی آنقدر آرام و وسیع تو را در آغوش میکشم که حتی حالا از تصورش هم در دلم قند آب شد! اتاق کاری جمع و جور و مطابق با علایق تو داریم و من هم گوشهای از خانه را برای نقاشی کشیدن انتخاب کردهام. بعد از شام میوهها را پوست میکنم و خوراکیهای خوشمزهای که باهم از فروشگاه خریدهایم را میاورم و در تاریکی زیر پتو دراز میکشیم و تو با همان عشق و هیجان همیشگیات چند فیلم را برایم تعریف میکنی تا از میانشان یکی را انتخاب کنیم و تماشا کنیم. در آغوش گرم و امن تو. من برایت از تمام روزمرگیهایم میگویم. از افکارم، از آدمهایی که دیدم و چیزهایی که گفتم و شنیدم و کتابی که خواندم و طرز پخت کیک جدیدی که یاد گرفتم و کارهایی که میخواهم فردا انجام بدهم. همه و همه را برایت خواهم گفت. خانهی ما گرم است. من دلم برای تو و من زیر یک سقف آب میشود. حتی تصورش هم شیرین است!