بعضی از حرف هام

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

  • ۲۴ بهمن ۰۳ ، ۱۷:۵۷ جنون

آقای صمدی و خمره ی مدرسه

يكشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۳:۰۹ ق.ظ

آخ که خواندن این کتاب، بعد از مدت ها، چه کیفی به من داد!! اولی و مهمتر اینکه از صداقت و نرمی و لطافت جاری در تک تک کلمات این کتاب عشق کردم! آخ کاش آن روز که هوشنگ مرادی کرمانی آمده بود این کتاب را خوانده بودم... دوم آنکه بالاخره طلسم تمام نکردن کتاب ها شکسته شد!

سادگی بچه ها که در گفت و گوهایی که به ظرافت در قصه آمده بود روشن بود، زندگی روستایی و دردسرهای روابط انسانی و شخصیت آقای مدیر.. همه شان برایم سرشار از زیبایی بودند.

مهرنوش،

این کتاب رو عید 1403 بهم هدیه دادی. وقتی یه چیزهایی سر جاشون نبودن. و احتمالا حالمون خوب نبود.

اما!

کاش بتونم بهت منتقل کنم که چقدر برام ارزشمند بود و چقدر حالا هیجان دارم! ساعت سه صبح، نشستم اینجا، سینا، و دارم فکر میکنم چطور از ساعت 12 تا حالا انقدر خلوت بوده اینجا که من تونستم به راحتی کتاب رو شروع کنم به خوندن و حالا هم تموم بشه؟!

دوست قشنگ من،

هدیه ات رفت توی قلبم!

۰۳/۰۲/۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰
NE ‌..

نظرات  (۱)

۰۹ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۹:۴۳ عطاملک | قرارگاه سایبری

سلام

ایام به کام

ازتون دعوت می کنم برای انتشار سریع دلنوشته ها و ارتباط بیشتر با خوانندگان از شبکه اجتماعی ویترین استفاده کنید

+ الان نام کاربریتون ازاد است

با سپاس

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی