بعضی از حرف هام

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

  • ۲۴ بهمن ۰۳ ، ۱۷:۵۷ جنون

شخصیت من

يكشنبه, ۱۷ تیر ۱۴۰۳، ۰۷:۳۰ ق.ظ

ببین دیروز توی تاکسی که بودم، دختری که کنارم نشسته بود یه جووری راحت بود، خواننده آهنگ که میخوند این دست میزد بلند بلند می‌خندید بشکن میزد!

بعد خب خودمو نگاه کردم. دیدم به راننده که گوش میدم در نگاه اول اونقدر ساده نمیگیرم و ارتباط گرفتن به این سرعت و راحتی برام جالب نیست.

اما از دیدن راحتی و سرعت ارتباط آدمایی شبیه به این دختر هم کیف میکنم.

توی محل کارم، حقیقتا مکالمات آدمارو که گوش میدم، می‌بینم دلم میخواد همینطوری راحت و ساکت بشینم به کار یا بیکاری خودم برسم. اما از اینکه یه نفر توی محل کارش صمیمت بیشتری رو حس میکنه هم خوشم میاد. 

اما شخصیت خودم رو هم دوست دارم.

و این تضاد، اولش خودم رو برام بی‌معنی کرده بود. که نکنه از ناتوانی منه که .یزی که دوست دارم یا چیزی که هستم متفاوته. (هرچند چیزی که هستم رو هم دوست دارم، چه بسا بیشتر می‌پسندمش اما چون یسری اتفاقات بعدی رو ازم میگیره و جایگاهی که برام درست میکنه یکم محدودتره، از شخصیت‌های متقابل خودم هم خوشم میاد.)

 

ادامه داره.

۰۳/۰۴/۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰
NE ‌..

نظرات  (۱)

۱۷ تیر ۰۳ ، ۱۴:۵۱ آسمان آبی

هر آدمی شخصیت و رفتار و منش مربوط به خودش رو داره... با بقیه متفاوته... برای همین عادیه که هر کسی یک جوری باشه...

مثلا پدرم همیشه دوست داره دورش شلوغ باشه! یا مهمونیه یا مهمون داره... ولی من تنهایی و سکوت رو ترجیح میدم... منظورم اینه که حتی پدر و پسر هم یک جور نیستن...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی