بزرگترین خطای من
شاید بزرگترین اشتباه من در زندگی همین باشد. همین که میخواهم بدون اشتباه باشم. دوستان باور نمیکنید با جزئیترین خطا چطور بهم میریزم و دلم میخواهد تمام روحم را سوهان بکشم تا یک لایه از وجودم جدا شود و دوباره گمان کنم که بیخطا هستم.
احتمالا دیگران را هم همینطور نمیبخشم که انقدر ارتباطهایم برایم مثل جان کندن شده است.
آنقدر فکر میکنم که از عمل کردن جا میمانم.
راننده تاکسی تمام یک ساعت مسیر را داشت ادعا میکرد و خیلی سرحال و باهیجان بیوقفه از دست فرمان خوب و بینظیر خودش تعریف میکرد. احتمال میدهم میان جملههایش آنچنان فکر نمیکرد. فقط غلو میکرد و میگفت و خودش را خالی میکرد.
دلم میخواست کمی شبیه به راننده تاکسی باشم. خودبین، با صدای بلند و پرادعا و خطاکار.
اشتباه نکنید. من حالا که میخواهم بیخطا باشم از همیشه خطاکارترم. آنقدر که غرق در لذت خواستن پاکیام.
فعلا در مرحله ی کسب تجربه تو زندگی هستی... بعد دو سه تا اشتباه مهلک میکنی... بعدش پخته میشی...