در باب کنترل ذهن در روابط
به این نتیجه رسیدم که کنترل تفکرات و احساسات تا حد خیلی زیادی دست خودمونه و البته که نیاز به تمرین زیاد داره.
مدل خندیدن، نگاه کردن، صدای آدم و خلاصه خیلی چیزا توی برقراری رابطه کاملا برمیگرده به اینکه اون لحظه ته ته ذهنت چه فکری میکنی و چه احساسی داری.
یسری چیزا توی رابطه با هر کسی هست که منحصر به اون آدمه و خب اخلاقها، حرفها یا رفتارهاییه که اذیتم میکنه.
راهی که براش پیدا کردم اینه که اون لحظه تمرکز ذهنم رو روی اون ویژگی مشخص آزاردهنده ندارم. به خوبیها و نقاط مثبت و زیبای اون فرد یا خودم فکر کنم و حسم رو مثبت نگه دارم.
چون در واقع تا زمانی که چیزی توی فکر ما درست شده باشه و به درستی شکل گرفته باشه دیگه بقیش مهم نیست. بخش زیادی از هویت و وجود یک چیز دست خود ما و اون نگاهی که بهش داریم هست. و خب حتی اگر دارک ساید یا بخش تاریکی از وجود یه چیزی به چشممون اومد، باید یاد بگیریم به اختیار خودمون افکارمون رو کنترل کنیم تا بیش از حد به چیزی که ناراحتکنندهست بها نده. مخصوصا وقتی رابطه با آدمیه که میدونی دوستش داری اما خب یسری چیز اذیت.کننده هم داره، مثل همه.
امشب قراره این نظریه رو امتحان کنم!