بعضی از حرف هام

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

  • ۲۴ بهمن ۰۳ ، ۱۷:۵۷ جنون

۱۸ مطلب در شهریور ۱۴۰۳ ثبت شده است

یوقتایی بالا پایین‌ها زیاد میشن. جدیدا دیگه خودم میفهمم که الان فلان روند فکری که در پیش گرفتم از کجا میاد و چرا غلطه و صبر میکنم تا بگذره.

 

خدایا. یه کاری کن جز رضایت تو چیزی نخوام. رضایت کسی رو نخوام جز تو. و تو رو هم غلط نفهمم!

 

می‌بینی! اینا که فکر میکنی غمن، هیچی نیستن. اون چیزایی هم که واقعا غمن، بازم هیچی نیستن برای دنیا.

 

 

مهم، یه گوشت در باشه، یه گوش دروازه.      برای حرفای بی‌ارزش و بی‌جا

NE ‌..
۱۰ شهریور ۰۳ ، ۲۲:۲۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام:)

کشفیات جدید بنده در زمینه روابط انسانی.

حالا شاید خیلیا این حس رو نداشته باشن

اما توقع من توی روابطم یه خیرخواهی و دوستی خالصه انگار

هرچند الان دارم فکر میکنم که خود من چقدر خالصانه‌ست نیت‌هام  (از این فعلا بگذرم، میخوام به دیگران بپردازم)

بعد میرم توی روابطم

می‌بینم نه

اونقدرا همه چی پاک و روون نیست!

یعنی ممکنه تو یه شب عمیق و عالی رو با یه نفر، یه دوست، تجربه کنی

باهاش بی‌پرده از احساسات و افکارت بگی

و حس نزدیکی زیبایی رو باهاش تجربه کنی

اما روز بعدش حس کنی اون آدم تو نیست.

که خب طبیعتا هم نیست!

و یک فرد جدا، با تمایلات جدا، با خودخواهی مخصوص خودش هست.

این نه باید باعث رد کردن رفاقت بشه، نه آدم رو ناامید کنه.

این طبیعیه و ما آدما در بهترین حالت هم تا یه حدی خیرخواه طرف مقابلیم و یه جاهایی دیگه پای خود میاد وسط.

پس ایتجاست که نمیگم صادق نباش یا سیاست‌های عجیب غریب نشون بده، ولی یکم حواس جمع باش و واقعیت آدمیزاد رو یادت نره. فکر نکنی اون آدم خود توئه، درون توئه و تو رو صد در صد میفهمه و تموم وجودش خیره برای تو. نه. اینطور نیست. و این اونقدرا که فکر میکردم هم زننده و ناراحت‌کننده نیست. فقط یه واقعیته.

NE ‌..
۰۵ شهریور ۰۳ ، ۱۶:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

یکی دیگه از چیزهایی که فهمیدم اینه که من توقع داشتم همیشه بازخورد بگیرم. یعنی چهارتا جمله با یکی صحبت کردم، تایید و تحسین دریافت کنم.

در حالی که هر کدوم از ما یک کلیت هستیم. تویی که از درون داری خودت رو می‌بینی، اول باید به تحسین خودت برسی.

این روزا یکم امتحان کردم این قضیه رو.

ریز نشدم روی جزئیات ری‌اکشن طرف مقابل. برعکس، این بار فقط خودم رو ابراز کردم و به طرف مقابل هم سعی کردم زمان کافی بدم تا بتونه ری‌اکشن درست بده و سعی کردم وقت‌هایی که ری‌اکشن‌های غلط بخاطر زمان ندادن هست رو پیدا کنم.

NE ‌..
۰۳ شهریور ۰۳ ، ۱۹:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

به این نتیجه رسیدم که کنترل تفکرات و احساسات تا حد خیلی زیادی دست خودمونه و البته که نیاز به تمرین زیاد داره.

مدل خندیدن، نگاه کردن، صدای آدم و خلاصه خیلی چیزا توی برقراری رابطه کاملا برمیگرده به اینکه اون لحظه ته ته ذهنت چه فکری میکنی و چه احساسی داری.

یسری چیزا توی رابطه با هر کسی هست که منحصر به اون آدمه و خب اخلاق‌ها، حرف‌ها یا رفتارهاییه که اذیتم میکنه.

راهی که براش پیدا کردم اینه که اون لحظه تمرکز ذهنم رو روی اون ویژگی مشخص آزاردهنده ندارم. به خوبی‌ها و نقاط مثبت و زیبای اون فرد یا خودم فکر کنم و حسم رو مثبت نگه دارم.

چون در واقع تا زمانی که چیزی توی فکر ما درست شده باشه و به درستی شکل گرفته باشه دیگه بقیش مهم نیست. بخش زیادی از هویت و وجود یک چیز دست خود ما و اون نگاهی که بهش داریم هست. و خب حتی اگر دارک ساید یا بخش تاریکی از وجود یه چیزی به چشممون اومد، باید یاد بگیریم به اختیار خودمون افکارمون رو کنترل کنیم تا بیش از حد به چیزی که ناراحت‌کننده‌ست بها نده. مخصوصا وقتی رابطه با آدمیه که میدونی دوستش داری اما خب یسری چیز اذیت.کننده هم داره، مثل همه.

امشب قراره این نظریه رو امتحان کنم!

NE ‌..
۰۳ شهریور ۰۳ ، ۱۹:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

فکر کن، سفال‌گری کردی، نقاشی حرفه‌ای، رانندگی میکنه، طبیعت‌گردی، کوهنوردی، کمپینگ، این شغلش رو هم که خیلی خوب بلده، با یه نفر هم دوسته که اونم خلبانه.

یعنی،

واقعا کیف کردم از مکالمه‌ی امروزم باهاش

NE ‌..
۰۳ شهریور ۰۳ ، ۱۳:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

چقدر من کیف کردم از زندگی این آدم. چقدر زحمت کشیده و در عین حال چقدر خودشو قبول داره. و چقدر هم واقعا بلده و مسلطه.

تعریف میکنه چطوری از صبح تا شب سر کار بوده و شبا هم میرفته تا صبح میخونده و حفظ می‌کرده.

امروز حسابی ازش انگیزه گرفتم.

NE ‌..
۰۳ شهریور ۰۳ ، ۱۲:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

درمورد روابط اجتماعی‌م، دوستان! مفتخرم که اعلام کنم واقعا همه چیز داره بهتر پیش میره.

خیلی با خودم فکر و تمرین کردم.

به علت اینکه چرا خودم رو راحت نمیذارم.

چرا توی هر جمعی نگران اینم که چطور درموردم فکر میکنن و این درگیری‌ها و فکر کردن‌ها مانع رهایی من و خودم بودن میشن.

به خیلی چیزا رسیدم.

تهش و خلاصه‌ش اینه که همه چیز برمیگرده به اینکه چقدر و چرا خودت رو دوست داری؟ 

چراش خیلی مهمه. و اگه چرایی دوست داشتنت بند باشه به یه چیز، اون بند که پاره بشه از دست میری!

الان جمع ناآشنا و شلوغ، شیفت با آدم‌هایی که آزاردهنده‌ان! و همینطور جمع خانوادگی رو توی این مدت، جور دیگه‌ای تجربه کردم.

و خب، واقعا حس رهایی بعد از اون اسارتی که توی ذهنت تجربه کردی، لذت‌بخشه!

NE ‌..
۰۲ شهریور ۰۳ ، ۱۷:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

باید هدف داشته باشی از زنده بودن. هدفی که هر لحظه در تو جاری باشه و قابل جدا شدن نباشه. داشتم زندگی مشترکم رو تصور میکردم، اگر تمام چیزی که دارم همون زندگی مشترک باشه. دیدم نه. نیاز دارم علاوه بر همسر بودن، علاوه بر یار خوبی بودن، چیز دیگه‌ای باشم. یعنی اگر جایی بعد از معاشقه و گفت‌وگو و همه‌چیز، نشست که تماشام کنه، منی وجود داشته باشه که زندگی رو به تصویر بکشه.

زندگی من نباید خلاصه بشه در کتاب خوندن. امروز توی شیفت که داشتم کتاب میخوندم و حواسم به اطرافم نبود اینو فهمیدم. من کتاب نمی‌خونم تا آدم‌های زنده‌ی دورم رو از دست بدم. هر چیزی زمانی داره و بهتره یه زمانی مختص مطالعه گذاشته بشه، درست، اما نباید زندگیت بشه کتاب.

زندگیت بشه فیلم، بشه زیبایی و ظاهرت، بشه درس و شغلت، بشه مهمونی‌ها و... باید از مهمونی که برگشتی، از سر کار که برگشتی، بعد از اینکه زیبا ظاهر شدی، بعد از دیدن فیلم‌های بی‌نظیر، چیزی در درون تو وجود داشته باشه که علت انجام تموم اون کارها باشه. 

زنده نیستم که پول دربیارم یا موفق بشم یا مهربون باشم یا زیبا، زنده نیستم که همسر خوبی باشم یا فرزند خوبی

اینا همه قشنگن و باید باشن

اما علت وجود چیز دیگه‌ایه.

اما من هر آدمی رو دیدم که غرق این‌ها شده، اصلا زیبا نبود. حتی کسی که با حرص و ولع غرق علم یا فرهنگ و دانایی شده.

من زنده بودنم رو وابسته به بعضی لحظات زندگی‌ام که میخوام کم کم بیشترش کنم.

NE ‌..
۰۲ شهریور ۰۳ ، ۱۷:۴۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر